وصایایی از امام محمد باقر علیه السلام
پدید آورنده : حجة الاسلام سید جواد حسینی ، صفحه 15
از ماندگارترین و مفیدترین و هدایتگرترین گنجینه های معنوی تشیّع وصیّت ها و نصیحت هایی است که از امامان معصوم(ع) به یادگار مانده است، این وصیّت ها، وصیّت های اصطلاحی که درباره مال و اموال باشد، نیست، بلکه وصیّت های معنوی و اخلاقی است که جنبه موعظه و هدایتگری دارد، و این هدایتگری می تواند در طول تاریخ ادامه داشته باشد. این وصیّت ها از تک تک معصومان و امامان، از پیامبر گرفته تا علی و امامان به دست ما رسیده است آنچه در این مقاله به دنبال ارائه آن هستیم، گوشه هایی از وصیّت های حضرت باقر(ع) است که نسبت به برخی افراد داشته. امید که بتواند مفید و راهنما و راهگشا باشد. الف: وصیّت به شخصی که اندرز خواست، این وصیّت و نصیحت سه جمله مهم و ارزشمند دارد: 1ـ «اوصیک بتقوی اللّه ؛ شما را به تقوای الهی در خودنگهداری توصیه می کنم». این جمله هر چند کوتاه است ولی اگر نگاه و نظری به قرآن داشته باشیم به خوبی می فهمیم که از جایگاه با عظمت و با اهمیّت برخوردار است. در یک نگاه اجمالی به قرآن به این نکات درباره تقوا برمی خوریم: تقوا، ملاک برتری فرد بر انسانهای دیگر: «انّ اکرمکم عند اللّه اتقیکم»(1) تقوا، زمینه پذیرش هدایت الهی را فراهم می کند: «هدی للمتّقین»(2) تقوا، وسیله برای دریافت علم الهی و ویژه است: «اتقواللّه و یعلّمکم اللّه»(3). تقوا، وسیله دریافت رحمت الهی است: «اتقوا لعلّکم ترحمون»(4). تقوا، معیار قبولی اعمال و طاعات: «انّما یتقبل اللّه من المتّقین»(5). تقوا، وسیله دریافت رزق از طرق غیر منتظره: «و یرزقه من حیث لا یحتسب»(6). تقوا، وسیله برای در بن بست قرار نگرفتن: «و من یتّق اللّه یجعل له مخرجاً»(7). تقوا، عامل توجه و حمایت و همراهی خاص خداوند: «ان اللّه مع المتّقین»(8). تقوا، عامل عاقبت به خیری است: «والعاقبة للمتّقین»(9). تقوا، فلسفه عبادت(10) و بسیاری از دستورات اسلامی چون روزه(11) و... می باشد. 2ـ «و ایّاک و المزاح فانّه یذهب هیبة الرّجل و ماء وجهه؛ از شوخی بپرهیز، زیرا شوخی هیبت مرد و آبروی او را می برد.» البته به این نکات در مزاح توجّه شود: یک: شوخی اگر از دائره حق خارج نشود ممدوح است. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «انّی امزح ولا اقول الّا حقّاً؛ من مزاح می کنم ولی جز حق نمی گویم»(12). دو: اصل شوخی و مزاح نمودن ممدوح است حضرت صادق(ع) فرمود: هیچ مؤمنی نیست مگر این که در او از دعابه وجود دارد، عرض کردم: دعابة چیست؟ فرمود: «المزاح».(13) س ـ مزاح ممدوح هم از حَد و مرز عبور نکند و زیاد نشود و گرنه مذموم می شود، پیامبر اکرم(ص) فرمود: «کثرة المزاح یذهب بماء الوجه؛ زیاد مزاح کردن آبروی انسان را می برد.»(14) با این نکات روشن شد که در کلام حضرت باقر(ع) نیز مقصود زیاد شوخی کردن و از حق و اندازه خارج شدن است. سه: «و علیک بالدّعاء لاخوانک بظهر الغیب فانّه یهیل الرّزق بقولها ثلاثاً؛(15) بر تو باد به دعا کردن برای برادرانت (از اهل ایمان) در غیاب آن ها، زیرا که این کار روزی را سرازیر می کند، حضرت این جمله را سه بار فرمود». دعا گاه برای مسائل دنیوی است و گاه مسائل معنوی و آخرتی، دعا برای دنیا گاه برای خود انسان است و گاه برای دیگران، و همین طور دعا در مسائل معنوی یا برای خود شخص است و یا دیگران. از بین اقسام دعا، بهترین دعا آن است که در حق برادران دینی و دیگران باشد. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «اذا دعا احدٌ فلیعمّ فانّه اوجب للدّعاء و من قدّم اربعین رجلاً من اخوانه قبل ان یدعوا لنفسه استجیب له فیهم و فی نفسه؛(16) هرگاه کسی خواست دعا کند دعای خود را عمومیّت دهد (و برای دیگران نیز دعا کند) زیرا فراگیری لازم تر است برای دعا نمودن، و کسی که جلو اندازد چهل نفر مرد از برادران (مؤمن) خود را قبل از دعا کردن برای خودش، دعایش در حق آنان و خودش مستجاب می شود.» ب: وصیّت به جابربن یزیدبن الحرث الجعفی در این وصیّت حضرت به پنج نکته مهم، سفارش می فرماید: «اوصیک بخمسٍ، (ای جابر!) تو را به پنج چیز وصیّت و سفارش می کنم.» 1ـ «ان ظلمت فلاتظلم،اگر مورد ظلم قرار گرفتی خود ظلم نکن.» البته این سفارش در حیطه خودی و مسلمانان است که بدی آنها را با بدی پاسخ نباید داد بلکه گذشت کرد چنان که قرآن کریم می فرماید: «...والعافین عن النّاس و اللّه یحبّ المحسنین؛ (متقین کسانی هستند که) از خطای مردم در می گذرند، و خدا نیکوکاران را دوست می دارد.»(17) ولی در مقابل کفار می فرماید: «فمن اعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیکم؛(18) و (به طور کلی) هر کس به شما تجاوز کرد همانند آن بر او تعدّی کنید.» و در آیه ای بین این دو امر جمع شده است که: «...اشدّاء علی الکفّار رحماء بینهم...؛(19) محمد رسول خدا است و کسانی که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شدید و در میان خود مهربانند.» 2ـ «و ان خانوک فلا تخن؛ و اگر به تو خیانت کردند، تو خیانت نکن.» این یک سفارش عمومی است که حتّی به کفار و غیر مسلمانان نیز نباید خیانت روا داشت. 3ـ «و ان کذّبت فلا تغضب؛اگر تکذیب شدی خشمناک مشو.» همان کاری که پیامبران کردند، با آنهمه تکذیب در حد نهایی خود را حفظ کردند و غضبناک نشدند. و در جای دیگر حضرت باقر(ع) فرمود: «لاقوّة کردّ الغضب؛(20) قدرتی بسان رد خشم نیست.» و همچنین فرمود: «من کظم غیظاً و هو یقدر علی امتضائه حشا اللّه قلبه امناً و ایماناً یوم القیامة؛(21) هر کسی خشم خود را فرو برد، در حالی که توان به کار بردن آن را دارد خداوند قلب او را پر از آرامش و ایمان می کند در روز قیامت»(22).
4ـ «و ان مدحت فلا تفرح؛ اگر مدح و ستایشت کردند شاد مشو.» خوشحال شدن از مدح دیگران، خصوصاً مدحهایی که در انسان وجود ندارد سخت خطرناک و گمراه کننده است پیامبر اکرم(ص) به ابن مسعود فرمود: «اذا مدحک النّاس فقالوا: انّک تصوم النّهار و تقوم اللیل و انت علی غیر ذلک فلا تفرح بذلک؛ اگر مردم مدحت کردند پس گفتند(بلی ما شاء اللّه) روز را روزه می گیری و شب را بر پا می خیزی (و به عبادت سر می کنی) در حالی که تو بر غیر این حالت هستی، پس خوشحال مشو، فانّ اللّه تعالی یقول «لا تحسبنّ الّذین یفرحون بما اتوا و یحبّون ان یحمدوا بما لم یفعلوا فلا تحسبنّهم بمفازةٍ من العذاب و لهم عذابٌ الیم؛(23) زیرا خداوند متعال فرمود: «گمان مبر آنها که از اعمال خود خوشحال می شوند و دوست دارند در برابر کار (نیکی) که انجام نداده اند مورد ستایش قرار گیرند، از عذاب (الهی) برکنارند (بلکه) برای آنها، عذاب دردناکی است.»(24) 5ـ «و ان ذممت فلا تجزع؛ واگر نکوهش شدی، ناراحت مشو (و ناله ات بلند نشود)». در ادامه توضیحاتی دارد که از شرح بیشتر سخنان حضرت بی نیاز می کند، فرمود: «بلکه در آنچه درباره تو گفته می شود بیندیش، اگر دیدی آن چه درباره تو گفته در تو هست بدان که افتادن تو از چشم خداوند عزّ و جلّ بر اثر خشمگین شدنت از حقیقت، مصیبتش برای تو بزرگتر از مصیبتی است که می ترسی از چشم مردم بیفتی، اما اگر خلاف آن چیزی باشی که درباره ات گفته شده، این خود ثوابی است که، بدون به رنج و زحمت افکندن جسم خود، به دست آورده ای.» «و اعلم بانّک لاتکون لنا ولیّاً حتی لو اجتمع علیک اهل عصیرک و قالوا: انّک رجلٌ سوءٍ لم تحزنک ذلک، ولو قالوا انّک رجل صالح لم یسرّک...؛ و بدان که تو دوست ما نخواهی بود، مگر آن گاه که اگر همه همشهریانت بر ضد تو همصدا شوند و بگویند: تو مرد بدی هستی، مایه اندوه تو نشود و اگر همه گویند تو مرد خوبی هستی این سخن تو را شاد نسازد، بلکه خودت را با آن چه در کتاب خداست بسنج، اگر دیدی پوینده راه آن هستی، از آن چه پرهیز داده است می پرهیزی، به آن چه ترغیب کرده است راغبی و از آنچه ترسانده است می ترسی، پس استوار و خوشحال باش، زیرا آنچه درباره تو گفته شده است، به تو زیانی نمی رساند، و ان کنت مبائنا للقرآن فماذا الّذی یفرّک من نفسک...؟ و اگر دیدی از قرآن جدایی، دیگر چرا باید خودت را بفریبی، براستی که مؤمن همواره در کار مبارزه با نفس خویش است، تا بر هوا و هوس آن چیره آید، یک بار او نفس خود را از کجی و انحراف به راستی می آورد و یک بار هم نفسش او را به زمین می زند، و در نتیجه پیرو خواسته های او می گردد اما خداوند دستش را می گیرد و بلند می شود و خداوند لغزش او را می بخشد و مؤمن به خود می آید و به توبه و ترس (از خدا) پناه می برد و بر اثر افزایش ترسش (از خداوند) بر بینش و معرفت او افزوده گردد، دلیلش هم این است که خداوند می فرماید: «انّ الّذین اتّقوا اذا مسّهم طائف من الشیطان تذکّروا فاذاهم مبصرون»(25) در حقیقت: کسانی که تقوا دارند، چون وسوسه ای از جانب شیطان بدیشان رسد خدا را به یاد آورند و به ناگاه بینا شوند.» در ادامه جابر را به چند امر مهم نصیحت می کند و می فرماید: 1ـ بسیار شمردن کم خدا «یا جابر استکثر لنفسک من اللّه قلیل الرّزق تخلّصاً الی الشکر؛ ای جابر همان روزی اندک از طرف خدا را برای خود بسیار شمار، تا از عهده شکر درآیی.» 2ـ طاعت بسیار خدا را کم شمار: «و استقلل من نفسک کثیر الطّاعة للّه ازراءٌ علی النّفس و تعرّضاً للعفو؛ طاعت بسیار خود از خدا را کم بشمار تا از این راه بر نفس خرده گیری (یا آن را زبون سازی) و خود را در معرض گذشت (خداوند) قرار دهی.» 3ـ شر را با علم دور کن: «وادفع عن نفسک حاضر الشّرّ بحاضر العلم؛شر موجود را به وسیله دانش و معرفت موجود از خود دورگردان.» شاید مقصود این باشد که با شر و بدی از طریق فکر و اندیشه و آگاهی برخورد کن نه از طریق عصبانیّت و احساسات. 4ـ از علم با اخلاص استفاده کن: «واستعمل حاضر العلم بخالص العمل؛ دانش موجود را به وسیله عمل خالص به کار بند.» و اگر چنین شد بر علم انسان افزوده می شود چنان که در حدیثی حضرت جواد فرمود: «هر کس به آنچه می داند عمل کند خداوند دانشی را که نمی داند به او تعلیم می دهد.»(26) 5ـ اخلاص را با هوشیاری حفظ کن: «و تحرّز فی خالص العمل من عظیم الغفلة بشدّة التیّقظ؛ و در عمل خالص که انجام می دهی خود را با بیداری و هوشیاری تمام، از غفلت بزرگ نگهدار.» 6ـ بیداری را با ترس خدایی به دست آور، «و استجلب شدّة التیّقظ بصدق الخوف؛ و بیداری کامل را با ترس صادقانه (از خدا) به دست آور.» 7ـ «و احذر خفیّ التّزیّن بحاضر الحیاة؛ و از خود آرایی های نهانی به این زندگی (دنیا) حذر کن.» 8ـ با عقل از هوس خود را حفظ کن، «و توقّ مجازفة الهوی بدلالة العقل؛ و با راهنمایی خرد، خودت را از خطر و گزافه گویی نفس حفظ کن.» 9ـ از خطر هوس خود را حفظ کن «وقف عند غلبة الهوی باسترشاد العلم و استبق خالص الاعمال لیوم الجزاء، خودت را از خطر هوس نگهدار و در هنگام غالب آمدن هوس، با ارشاد خواهی از دانش و معرفت، درنگ کن و اعمال خالص را برای روز پاداش(قیامت) نگهدار»(27) در میزان الحکمه، وصیّت مذکور به همین اندازه آمده ولی در منبع اصلی،یعنی تحف العقول که میزان الحکمه نیز از آنجا نقل نمود و برخی منابع دیگر، وصیّت بیش از مقدار مذکور است، و چون ادامه آن حاوی نکات عمیق و مفیدی است آن را می آوریم. 10ـ و انزل ساحة القناعة باتّقاء الحرص و ادفع عظیم الحرص بایثار القناعة؛ فرود آی در میدان قناعت با نگهداری خود از حرص، و دور کن بزرگی حرص را با مقدّم داشتن قناعت پیشگی.» 11ـ «واستجلب حلاوة الزّهادة بقصر الامل و اقطع اسباب الطمع ببرد الیأس؛ شیرینی زهد ورزی را با کوتاهی آرزو به دست بیار، و به خنکی نا امیدی (از دیگران) ریشه های طمع را قطع کن.» 12ـ درمان عجب «و سدّ سبیل العجب بمعرفة النّفس و تخلّص الی راحة النّفس بصحّة التّفویض؛راه عجب را با شناخت نفس(و عجز خویشتن) سد کن و نفس را با نیکو تفویض نمودن (امور به خدای متعال) آسوده ساز. 13ـ راه راحتی بدن «واطلب راحة البدن باجمام القلب و تخلّص الی اجمام القلب بقلّة الخطاء؛ برای راحتی بدن به دنبال راحتی دل باش، و برای راحتی دل به دنبال کم خطا کردن باش» هر کس کمتر خطا کند، دلش نیز کمتر مشغول و گرفتار و غصّه دارد، هرگاه قلب راحت و آسوده باشد بدن نیز راحت خواهد بود. 14ـ راه بدست آوردن رقّت قلب «و تعرّض لرقّة القلب بکثرة الذّکر فی الخلوات، و استجلب نور القلب بدوام الحزن؛ با زیادی ذکر (خدا) خود را در معرض رقّت قلب قرار بده، و با مداومت حزن و اندوه (بر قیامت و پس از مرگ) نورانیّت قلب بدست آور. 15ـ راه دوری از شیطان «و تحرّز من ابلیس بالخوف الصّادق، و ایّاک و الرّجاء الکاذب فانّه یوقعک فی الخوف الصّادق؛ از شیطان با ترس صادقانه (از خداوند) دوری کن، و بر تو باد دوری جستن از امید کاذب (و ناروا، زیرا این اجتناب تو را در خوف صادق از خداوند) قرار می دهد.» 16ـ «و تزیّن للّه عزّ و جلّ بالصّدق فی الاعمال و تحبّب الیه بتعجیل الانتقال و ایّاک و التّسویف فانّه بحرٌ یغرق فیه الهلکی؛ خود را برای خدا با صداقت در عمل ها زینت کن، و دوستی خود را نسبت به او با تعجیل در رفتن (از دار دنیا) اظهار کن و بر تو باد که از سوف سوف گفتن و امروز و فردا کردن دوری کنی، زیرا این عمل دریایی است که در آن هلاکت شدگان غرق شده اند.» 17ـ غفلت قساوت می آورد «و ایّاک و الغفلة ففیها تکون قساوة القلب و ایّاک و التّوانی فیما لاعذر لک فیه فالیه یلجأ النّادمون؛ از غفلت دوری کن که باعث قساوت و سختی قلب می شود و از سستی در چیزی که عذرنداری اجتناب کن، زیرا سستی پناهگاه نادمان و پشیمان شوندگان است.» 18ـ راه توبه «و استرجع سالف الذّنوب بشدّة النّدم، و کثرة الاستغفار؛ گناهان گذشته خود را با شدّت پشیمانی و زیادی استغفار و طلب بخشش برگردان.» 19ـ راه رسیدن به عفو الهی «و تعرّض للرّحمة و عفو اللّه بحسن المراجعة و استعن علی حسن المراجعة بخالص الدّعاء و المناجاة فی الظّلم؛ با نیکو رجوع نمودن (به خدا و توبه) خود را در معرض رحمت و گذشت خدا قرار بده و برای نیکو مراجعه کردن از دعای خالص و مناجات های (شبانه) در تاریکیها کمک بگیر» یعنی توبه واقعی بعد از پشیمانی و زیادی استغفار و خالصانه خدا را یاد کردن و شب ها در پیشگاه او نالیدن تحقق می یابد.
20ـ «...و اطلب بقاء العزّ باماتة الطّمع و ادفع ذلّ الطّمع بعزّ الیأس و استجلب عزّ الیأس ببعد الهمّة؛ بقای عزّت (خود) را در میراندن طمع جستجو کن، و خواری طمع را با عزّت ناامیدی (از دیگران) دور ساز، و عزّت ناامیدی (از دیگران) را به بلند بودن همّت بدست بیار.»
21ـ به هر کس اطمینان نکن «...و ایّاک و الثّقة بغیر المأمون فانّ للشّرّ ضراوةٌ کضراوة الغذاء؛ بپرهیز از اعتماد به فرد غیر مطمئن! زیرا بدی را اعتیادی است همچون عادت انسان به خوردن غذا.» 22ـ بهترین علم «و اعلم انّه لاعلم کطلب السّلامة و لاسلامة کسلامة القلب و لاعقل کمخالفة الهوی، ولاخوف کخوف حاجزٍ، ولارجاء کرجاء معینٍ؛ بدان که هیچ دانشی همچون طلب سلامت نیست و هیچ سلامتی بسان سلامت قلب نیست و هیچ خردی مانند مخالفت با هوس نیست و هیچ ترسی مانند ترس بازدارنده (از گناه) نیست و هیچ امیدی همچون امید یاری دهنده (مشوق) نیست. 23ـ «ولافقر کفقر القلب و لاغنی کغنی النّفس و لا قوّة کغلبة الهوی؛ و فقری چون فقر دل، و غنایی چون غنای نفس نیست و هیچ قدرتی مانند غلبه بر هوی وجود ندارد.»
24ـ «ولا نور کنور الیقین و لایقین کاستصغارک للدّنیا، و لا معرفة کمعرفتک بنفسک؛ هیچ نوری، بسان نور یقین نیست، و هیچ یقینی مانند کوچک شمردن دنیا نیست (و این که بدانی دنیا ناچیز است) و هیچ معرفتی مانند شناخت خویشتن، خویش نیست.» 25ـ «ولانعمة کالعافیة و لاعافیة کمساعدة التّوفیق، و لا شرف کبعد الهمّة ولازهد کقصر الأمل، ولا حرص کالمنافسة فی الدّرجات؛ نعمتی همچون سلامتی نیست و عافیتی چون همراهی توفیق وجود ندارد، و شرف و بزرگی بسان همت بلند نیست، و زهدی چون کوتاهی آرزوها وجود ندارد، و هیچ حرصی بپای رقابت بر سر مقام نمی رسد.» 26ـ «ولا عدل کالانصاف، ولاتعدّی کالجور و لاجور کموافقه الهوی و لاطاعة کاداء الفرائض، ولاخوف کالحزن، ولا مصیبة کعدم العقل ولا عدم عقل کقلّة الیقین، ولاقلّة یقین کفقر الخوف و لا فقر خوفٍ کقلّة الحزن علی فقد الخوف؛ هیچ عدالت ورزی چون انصاف ورزی نیست، و هیچ تجاوزی مانند ستم نیست، و هیچ ستمی مثل پیروی از هوا و هوس نیست، و هیچ طاعتی چون اداء واجبات وجود ندارد، و هیچ (خدا) ترسی همچون حُزن و اندوه (برای قیامت) نیست و مصیبتی مانند نبود عقل وجود ندارد، و هیچ عدم عقلی بپای کم یقینی نمی رسد و هیچ کمبود یقینی همچون نبود ترس (از خدا) نیست، و هیچ نبود خوف مانند کمی اندوه بر کمبود ترس نیست. 27ـ «ولا مصیبة کاستهانتک بالذّنب، ورضاک بالحالة الّتی انت علیها؛ و هیچ مصیبتی مانند کوچک شمردن گناهت و خشنودی به وضع موجود نیست.» 28ـ «ولا فضیلة کالجهاد ولاجهاد کمجاهدة الهوی و لا قوّة کردّ الغضب؛ هیچ فضیلتی مانند جهاد نیست، و هیچ تلاش و جهادی بسان جهاد با نفس نیست و هیچ قدرتی مانند رد خشم وجود ندارد.» 29ـ «ولا معصیة کحبّ البقاء ولا ذلّ کذلّ الطّمع، وایّاک و التّفریط عند امکان الفرصة فانّه میدانٌ یجری لاهله بالخسران؛(28) معصیتی بسان دلبستگی به جاودانگی(در دنیا) نیست و هیچ خواری مانند خواری طمع نیست و بر تو باد که از کوتاهی دوری کن و فرصت را از دست مده که میدانی است برای اهلش که باعث زیان و خسارت می شود.» ج: وصیّت به فرزندش حضرت صادق(ع) امام صادق(ع) می فرماید: «قال لی ابی: یا جعفر اوقف لی من مالی کذا و کذا، النّوادب تندبنی عشر سنین بمنی ایّام منی؛ پدرم به من فرمود: ای جعفر! فلان مقدار از دارایی ام را برایم وقف کن تا گریه کنندگان در منی و در ایام (اعمال) منی ده سال بر من گریه کنند.»(29) در این وصیّت مختصر، به دو سنّت مهم و ماندگار ـ که وجود آنها در جامعه مفید و هدایتگر است ـ اشاره فرموده است. 1ـ وقف: وقف از سنتهایی است که به حال فقرا مفید و به مراکز مذهبی چون مسجد، و حسینیّه و... رونق می دهد تا باعث جذب بیشتر افراد شده و زمینه هدایت آنها را فراهم نماید. 2ـ گریه بر اهلبیت؛ عزاداری و زنده نگهداشتن یاد اهلبیت در واقع زنده نگهداشتن دین و مکتب است، مذهب شیعه که همچنان زنده و بالنده در جهان باقی است، یکی از رازهای بقای آن همان عزاداریهای محرّم و صفر و ایّام شهادت امامان بزرگوار است. حضرت باقر(ع) این سفارش را در محلّی به نام منی نموده که هر سال هزاران حاجی از گوشه و کنار جهان در آنجا گردهم می آیند و در شب یازدهم و دوازدهم، آنجا حضور دارند، و فرصتی نیز وجود دارد که در مراسم عزاداری شرکت نمایند، در نتیجه این سنّت به تمام جهان می تواند گسترش یابد، چنان که گسترش یافته و دشمنان نیز بدان اعتراف دارند. دکتر ژوزف فرانسوی می گوید: «...ترقیّات سریع السیری که شیعیان در اندک مدتی کردند می توان گفت در دو قرن دیگر عدد آنها بر سایر فرقه های مسلمانان بیشتر خواهد شد و علّت این امر به واسطه عزاداری امام حسین(ع) است. امروز در هیچ نقطه از جهان نیست که برای نمونه حداقل دو یا سه نفر شیعه نباشند که برای امام حسین(ع) عزاداری نمایند. شیعیان عقیده دارند که روزهای تاسوعا و عاشورا بایستی فقرا را اطعام نمود...دسته دیگر از شیعیان برای اقامه مجلس سوگواری وقفیاتی نموده اند که ارزش آن بالغ بر میلیونها دلار می گردد».(30) توماس ماساریک می گوید: «بسیاری از مورخین ما از کم و کیف عزاداری امام حسین(ع) اطلاع ندارند و جاهلانه درباره آن سخن می گویند... و به این نکته پی نبرده اند که این مسأله در اسلام چه تحوّلی ایجاد کرده و یا جنبش و نهضت مذهبی که از تعزیه در این قوم پیدا شده در هیچ یک از اقوام و ملل عالم پیدا نشده و با یک نظر دقیق در ترقیات دویست ساله پیروان علی(ع) در سرتاسر هندوستان در اقلّیت بودند و همین حال را ممالک دیگر داشت، امروزه در ممالک مترقی و ثروتمند مسیحی اگر بخواهند چنین عزاداری به پا نمایند با صرف میلیونها دلار باز هم به تأسیس چنین مجامع و مجالس عزاداری موفق نخواهند شد...»(31). این اعترافات بخوبی نقش و اهمّیت وصیّت حضرت باقر(ع) به فرزندش امام صادق(ع) را در بر پایی عزاداری آنهم در مجمع حاجیان و در فرصت مناسب در منی روشن می سازد. پی نوشت ها:ـــــــــــــــــــــــ32. سوره حجرات، آیه 13. 33. سوره بقره، آیه 2. 34. سوره بقره، آیه 282. 35. سوره انعام، آیه 155. 36. سوره مائده، آیه 27. 37. سوره طلاق، آیه 3. 38. سوره طلاق، آیه 2. 39. سوره توبه، آیه 36. 40. سوره اعراف، آیه 128. 41. سوره بقره، آیه 21. 42. سوره بقره، آیه 183. 43. منتخب میزان الحکمه، ص 464، ش 5797. 44. همان، ش 5801. 45. همان، ش 5804. 46. میزان الحکمه محمدی ری شهری، ترجمه حمید رضا شیخی، دارالحدیث، اوّل، 1377، ج 14، ص 6820. 47. بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، داراحیاء التراث، ج 93، ص 313، ح 17، منتخب میزان الحکمه، همان، ص 184، ج 1، حدیث 2143. 48. سوره آل عمران، آیه 134. 49. سوره بقره، آیه 194. 50. سوره فتح، آیه 29. 51. کافی، محمد بن یعقوب کلینی، دارالکتب الاسلامیّه، ج 2، ص 303، ح 3 ؛ منتخب میزان الحکمه، همان، ص 389. 52. همان، ص 389، ح 4807. 53. این بخش را در تاریخ 4/6/86 نوشتم که همزمان بود با سخنرانی آقای احمدی نژاد، در دانشگاه کلمبیا، با این که از طرف رئیس دانشگاه مورد اهانت قرار گرفت، با این حال با متانت از کنار آن گذشت و زمینه ملامت آنان را از سوی جهانیان فراهم نمود. 54. سوره آل عمران، آیه 188. 55. مکارم الاخلاق، ج 2، ص 353، ح 2660، به نقل از منتخب میزان الحکمه، همان، ص 458، ش 5737. 56. سوره اعراف، آیه 200. 57. من عمل بما یعلم علّمه اللّه ما لا یعلم؛ اعلام الدین، ص 301، به نقل از منتخب میزان الحکمه، ص 370، ش 4583. 58. میزان الحکمه، همان، ج 14، ص 6822 ـ 6821. 59. تحف العقول، علی بن شعبه، تحقیق علی اکبر غفّاری، انتشارات اسلامی، قم 1404 هـ.، ص 284 ـ 286 ؛ اعلام الهدایه، مجمع جهانی اهل بیت، اول، 1422، ج 7، ص 234 ـ 237. 60. بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، بیروت، مؤسسة الوفاء، ج46، ص 220. 61. شهید کربلا، ج 2، ص 224 ـ 227، به نقل از آشنایی با حسین، میرزا باقر زخره ای، نامدار، قم، 1382، چاپ اول، ص 66. 62. آشنایی با حسین(ع)،همان، ص 64 ـ 65. |
نظرات شما عزیزان: